نقش کمبود یاران در آغاز غیبت امام دوازدهم

نویسنده

دانش‌پژوه سطح چهار مرکز تخصصی موعود حوزه علمیه قم

چکیده

یکی از ارکان مباحث مهدویت، «غیبت» و از ‌مهم‌ترین مؤلفه­های غیبت، «چرایی» آن است. لذا نتیجه­ فهم دقیق چرایی غیبت، حرکت و جهت گیری صحیح در جهت رفع آن و زمینه سازی برای ظهور می­باشد. یکی از علل غیبت امام دوازدهم که کم‌تر مورد توجه قرار گرفته، کمبود یار است. با توجه به این که این یاران - با ویژگی­های بیان شده در روایات- باید در میان همین مردمان باشند، درک میزان اثرگذاری‌‌‌‌ آن‌ها اولاً، در وقوع غیبت و ثانیاً، در تحقق ظهور حضرت، باعث حرکت، پویایی و ایفای نقش پیروان راستین در رفع غیبت و شکل گیریِ فرایند ظهور خواهد شد.
این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی، بعد از بیان این دو پیش فرض: 1. زمان­مند بودن غیبت؛ 2. شاخصه شناسی و تفکیک میان علّت، حکمت و غایتِ غیبت؛ به بررسی روایات ائمهD در این زمینه پرداخته است. آنچه تحلیل روایات موجود در این زمینه به دست می­دهد؛ این است که غیبت امام دوازدهمf دلایلی دارد و یکی از ‌ مهم‌ترین علل به وجود آمدن غیبت را‌‌‌ می‌توان کوتاهی مردم و بالطبع، نبود یاران خاص برای حضرت دانست که این مهم، کم‌تر مورد توجه قرار گرفته است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The lack of enough companions and its role in the beginning of the twelfth Imam occultation

نویسنده [English]

  • Sayyid Ali Kāẓimī
Student of level 4 at Mawˈūd Institute in Qom Seminary
چکیده [English]

One of the pillars of Mahdism's discussion is "Occultation" and the most important components of the occultation is "the reason of its occurance". Therefore, the result of a precise understanding of the reason for the occultation, correct orientation and movement in order to solve it and lay the groundwork for the appearance. One of the reasons behind the disappearance of the twelfth Imam, which has received less attention, is the lack of enough companions. Considering that these companions - with the characteristics stated in the Hadiths - must be among the people of the time, understanding the extent of the influence of their readiness, firstly, in the occurrence of the occultation and secondly, in the realization of the Imam's appearance, causes movement, dynamism and the role of the real followers in the removal of occultation and the formation of the advent process.
This research with a descriptive-analytical method, considering these two presuppositions: 1. The temporal nature of the occultation, 2. Characterization and separation between the cause, wisdom and purpose of the occultation, it has investigated the traditions of Imams in this field. What the analysis of existing narratives in this field yields, is that there are reasons for the occultation of the twelfth Imam, and one of the most important reasons for the Imam's disappearance can be found out in an important point as the lack of proper and enough helpers.

کلیدواژه‌ها [English]

  • the occultation
  • companions of Imam Mahdi
  • reasons behind the disappearance

نقش کمبود یاران در آغاز غیبت امام دوازدهمQ

سید علی کاظمی شیخ شبانی[1]

چکیده

یکی از ارکان مباحث مهدویت، «غیبت» واز مهم ترین مؤلفه­های غیبت، «چرایی» آن است. لذا نتیجه­ فهم دقیق چرایی غیبت، حرکت و جهت گیری صحیح در جهت رفع آن و زمینه سازی برای ظهور می­باشد. یکی از علل غیبت امام دوازدهم که کم تر مورد توجه قرار گرفته، کمبود یار است. با توجه به این که این یاران - با آن ویژگی­های بیان شده در روایات- باید در میان همین مردمان باشند، درک میزان اثرگذاری آن‌ها اولاً، در وقوع غیبت و ثانیاً، در تحقق ظهور حضرت، باعث حرکت، پویایی و ایفای نقش پیروان راستین در رفع غیبت و شکل گیریِ فرایند ظهور خواهد شد.

این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی، بعد از بیان این دو پیش فرض: 1. زمان­مند بودن غیبت، 2. شاخصه شناسی و تفکیک میان علّت، حکمت و غایتِ غیبت؛ به بررسی روایات ائمه در این زمینه پرداخته است. آنچه تحلیل روایات موجود در این زمینه به دست می­دهد؛ این است که غیبت امام دوازدهم ( دلایلی دارد و یکی از مهم ترین علل به وجود آمدن غیبت را می‌توان کوتاهی مردم و بالطبع نبود یاران خاص برای حضرت دانست که لین مهم کم تر مورد توجه قرار گرفته است.

واژگان کلیدی: غیبت، یاران امام زمان (، علل غیبت.

 

 

مقدمه

در طول تاریخ، همیشه در کنار اولیای‌الاهی افراد با ایمان حضور پر رنگی برای حمایت و یاری ایشان داشته­اند. این حمایت و نصرت با سه نگرش عقلی، عرفی و دینی توجیه پذیر است. این­که کارهای دنیا بدون مساعدت جمعی سخت و دیر به نتیجه می­رسد و برای تحقق این گونه کارها نصرت جمعی لازم است؛ امری عقلی است. همچنین عرفِ عقلا عملاً در کارهای روزمره همیشه به مساعدت­های دیگران تکیه کرده و کارها را با همکاری دیگران انجام می­دهند. از این روست که اندیشمندان اعتقاد دارند انسان « مدنی بالطبع» است. در کنار داده­های عقلی و عقلائی، «نقل» که متشکل است از قرآن و سنت، به این نکته تأکید دارد که با یاری مردم، ائمه به اهداف دینی نایل می­آیند. در ادامه در میان سه نگرش فوق مذکوز، نگرش دینی پرداخته می­شود.

در تاریخ اسلام، به خوبی قابل مشاهده است که هر زمان مردم فداکارانه دین را یاری کردند، رونق دین به اوج خود رسید، اما در همین زمینه هر جا که مردم از یاری دین دست کشیدند، دین و اوصیای پیامبر خاتم به خطر افتادند.

آخرین پیامبر الاهی، آن گونه که فریقین به‌صورت متواتر[2] نقل می­کنند و شیخ صدوق با عبارت «وَ قَدْ وَرَدَتِ الْأَخْبَارُ الصَّحِیحَةُ بِالْأَسَانِیدِ الْقَوِیَّةِ» آن را نقل کرده است؛ فرمود: «...‏ اگر بیش از یک روز از دنیا نمانده باشد هر آینه خدا آن روز را چندان به ­درازا خواهد کشید که او خروج کند و جهان را از عدل و داد پرسازد؛ بعد از آن که از جور و ظلم پر شده باشد.»[3]وی دارای غیبتی طولانی خواهد بود؛[4]‏ امّا سوال این است که دلیل این غیبت چیست؟ آنچه ‌‌‌بیش‌ترین اثر را بر به وجود آمدن غیبت داشته است کدام است؟

از جمله مواردی که به عنوان یکی از علل غیبت ذکر شده، کوتاهی مردم و نبود یاوران کافی به منظور نصرت دین حق بوده است. در ضرورت و اهمیت این موضوع، همین بس که نقش یاران و همچنین میزان اثرگذاری مردم بر یاری ولی الاهی و همراهی با او در مسیر حق را روشن می­کند. با روشن شدن این میزانِ اثرگذاری برای پیروان راه حق است که چشم­اندازها، جهت گیری­ها و سیر حرکت در این زمینه برای آن‌ها روشن می­شود. نوشته پیش رو به دنبال آن است که میزان اثرگذاری مردم و یاران امام زمان ( در غیبت حضرتش را روشن کند.

علل و فلسفه غیبت در برخی کتاب­ها و مقالات مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این نگاشته­ها که مواردی را به عنوان دلایل غیبت شماره کرده­اند؛ به این کمبود یاران اشاره­ای نشده است. در کتاب «تا ظهور»، اثر آیت الله نجم الدین طبسی هشت مورد از ادله­ی غیبت اشاره شده؛ اما از نقش یاران ذکری به میان نیامده است. در پایان نامه‌ای با عنوان «فلسفه و فواید غیبت از منظر اهل بیت»، در بخش دوم، نویسنده، مورد هفتم از فلسفه غیبت را نافرمانی مردم و نبود ناصر ذکر کرده است و به برخی از روایات در این زمینه اشاره می‌کند. در کتاب «مردم و زمینه سازی ظهور»، نویسنده در فصل پایانی به مسئله غیبت و مؤلفه­های آن پرداخته و در بحث تحقق ظهور با رفع علل غیبت، نقش مردم در رفع غیبت را بیان کرده است؛ اما با توجه به اهمیت موضوع و میزان اثرگذاری آن بر بحث­های دیگر، همچون بحث لزوم زمینه سازی، نقش داشتن مردم در فرایند ظهور و انتظار پویا، به نظر می­رسد که لازم است این مورد نیز مورد بررسی قرار گیرد که این بررسی همان وجه تمایز این نوشته است.

مفهموم شناسی

غیبت

«غیبت» از لحاظ مفهومی مقابل ظهور قرار دارد. «ظهور» به معنای آشکار شدن بعد از مخفی بودن[5]‏ و در مقابل پنهان بودن است.‏[6] غیب مصدر است و در مورد هر چیزی که از حواسّ انسانی پنهان می­گردد، به کار می رود.[7]‏ طبق آنچه در روایات در مورد غیبت امام مهدی ذکر شده است، غیبت ایشان به دو گونه معنا پیدا می‌کند: یکی مخفی شدن جسم حضرتش از دیدگان و دیده نشدن جسم ایشان است، همچون دیده نشدن جسم پیامبر در لیله المبیت؛ دیگری دیده شدن جسم است، اما مخفی بودن شخصیت ایشان که در روایات متعددی این معنا تصریح شده است.

یاران

در این زمینه بررسی و یافتن وجه تمایز واژگانی چون صاحب، غوث، ناصر، عون و صدیق برای روشن شدن واژه­ متناسب و معنای مورد نظر ضرورت دارد:

صاحب: (ص- ح- ب) به معنای ملازم و همراه است. البته در عرف وقتی این واژه به کار می­رود که این همراهی و ملازمت زیاد باشد.[8]

غوث: اعانت و کمک در سختی و شدت است.‏[9]

ناصر: از «نصر» و به معنای اعانت و کمک دهی است.‏[10] این اعانت در مقام مقابله با معاند و مخالف است.‏[11]

عون: به معنای مطلق یاری و پشتیبانی در کارها است.[12]

 صدیق: خاص­ و ویژه­ترین دوستان است.[13]

در این مقام (مقام پیشگیری از غیبت قبل از وقوع و رفع آن بعد از اتفاق افتادنش) بهترین واژه برای استفاده، واژه­ «ناصر» می­باشد؛ چرا که خلیفه­ الاهی در مقام مبارزه و مقابله با معاندان و مخالفان است که به یاور نیاز دارد و بر یاوران دین الاهی فرض است تا نصرت خویش را از ایشان دریغ نکنند. همان گونه که در دعاها و زیارات متعدد خطاب به اهل بیت وارد شده است: «...وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ»؛[14] «یاری من برای شما مهیا است»؛ یعنی منتظران باید همیشه خود را در همه­ جهات، برای نصرت امام خویش مهیا کنند.

 

پیش فرض­ها

برای دست­یابی به نتیجه دقیق‌تر، لازم است قبل از ورود به بحث، دو پیش­فرض مهم و اثرگذار بر موضوع تبین شود: یکی این که غیبت همچون همه پدیده­های دیگر دارای زمان است و دیگری آن که باید شاخصه­های علت، حکمت و غایت که مؤلفه­های اصلی هر فعل می­باشند؛ نسبت به غیبت نیز روشن شود.

الف): متغیر بودن غیبت

غیبت امام عصر (، همچون همه پدیده­های دیگر، امری زمان­مند است؛ به این معنا که آغاز و پایانی دارد؛­ اما این امر زمان­مند با سایر اموری که زمان در آن‌ها دخیل می­باشد، دارای تفاوت عمده­ای است و آن این که نمی­توان برای پایان غیبت زمان مشخصی را تعیین کرد. دلیل این که نمی­شود برای این مهم، زمان مشخصی را عنوان کرد، این است که خود غیبت دارای مؤلفه­هایی است و این مؤلفه­ها مستقیم یا غیر مستقیم در آن دخیل هستند و چون این مؤلفه­ها قابل زمان­مندی نیستند، نمی­توان برای انتهای غیبت نیز زمان خاصی را مشخص کرد.

می­توان ادعا کرد که مهم ترین مؤلفه و اصلی­ترین عامل اثر گذار بر غیبت، «انسان» است و چون انسان دارای اراده، اختیار و قدرت انتخاب است، در هر امری که تاثیرگذار باشد، متناسب با میزان اثرگذاری خود، آن امر را از اموری که به اجبار می‌توان نظام­مند کرد، خارج می­کند؛ چرا که اختیار قابلیت نظام­مند شدن را ندارد؛ والا به اجبار کشانده می­شود. لذا غیبت امری شناور است و پایان آن به دلیل دخالت مستقیم انسان، بسته به نوع کنش و واکنش انسان متغیر خواهد بود. از این رو، همان گونه که این نوع کنش و واکنش انسان بود که باعث شروع غیبت شد، همین عملکرد است که پایان غیبت امام عصر ( را نیز مشخص می­کند. در فضای بحث حاضر می­توان نتیجه گرفت که انسان مهم ترین نقش را در شروع غیبت که خلاف اصل (حضور) است، ایفا می­کند. پس قطعاً زمان­مندی غیبت، با توجه به وضعیت و مؤلفه­های آن قابل تغییر است و هر مؤلفه اثرگذاری بیش‌تری داشته باشد، بالطبع با تغییر، در رفع غیبت نیز نقش بسزایی ایفا خواهد کرد.

ب): شاخصه شناسی علت، حکمت و غایت غیبت

هر فعلی دارای سه مؤلفه­ اساسی «علت»، «حکمت» و «غایت» است. مقوله­ غیبت نیز مانند مقوله­های دیگر از این قاعده مستثنا نیست و دارای این سه مؤلفه است . در ادامه بعد از تعریف مختصر این سه مؤلفه به شاخصه شناسی آن‌ها پرداخته می شود تا مشخص گردد مواردی که در روایات به عنوان علل غیبت ذکر شده­اند، کدام یک علت، کدام حکمت و کدام غایت آن است. ضرورت شاخصه شناسی مؤلفه­های غیبت در این بحث، وقتی روشن می­شود که مشخص گردد نقش آفرین بودن یاران در غیبت در کدام مؤلفه­ غیبت جای دارد.

برای «علت»، تعاریف و اقسام مختلفی ذکر شده است. درذیل به ذکر تعریفی که ملاصدرا بیان کرده است ، بسنده می شود:

«علت» دو مفهوم دارد: یکى آن که از وجودش، وجود شىء دیگر و از عدمش، عدم شىء دیگر لازم می­آید و دیگری آن‌چه وجود شىء بر آن متوقف است و به عدم آن ممتنع مى‌شود؛ و لکن به وجود علت، معلول واجب نمى‌شود... علت به معنای دوم به «علت تامه» و« علت غیر تامه» تقسیم می‌شود.»[15]

حکمت که از آن به عدل، علم، حلم و فلسفه[16] نیز تعبیر می­شود، دایر مدار مصالح و مفاسد است. «وجود حکمت تداعی­گر فعل است، ولی عدمش فقدان فعل را به همراه ندارد.»[17]

برای «غایت» نیز معانی چندی وجود دارد که از جمله آن‌ها «هدف»[18] می‌باشد. «غایت در واقع با علت و حکمت مرتبط است و از طریق آن دو توجیه می‌شود؛ یعنی غایت همان هدفی است که از دل علت و حکمت بر می­خیزد.»[19]

بعد از شناخت شناسی واژگانی این سه مؤلفه، به شاخصه شناسی آن‌ها اشاره می­شود:

شاخصه­های علت: 1. علّت، ایجاد کننده فعل است؛ 2. علّت، ظاهر و واضح است. 3. علّت، قبل از فعل وجود دارد. 4. علّت، در مقام عمل، پیش از حکت و غایت وجود دارد.

شاخصه­های حکمت: 1. حکمت، از خواصّ خود فعل است؛ 2. حکمت، به طور قهری از فعل منتج می­شود؛ 3. حکمت، مخفی و غیر ظاهر است؛ 4. حکمت، بعد از علّت و قبل از غایت شکل می­گیرد؛

شاخصه­های غایت: 1. غایت، نتیجه­ علّت و حکمت است؛ 2. غایت، با قصد فاعل شکل می‌گیرد؛ 3.غایت، در مقام عمل بعد از علّت و حکمت است؛ ولی در مقام ذهن قبل از علّت و حکمت است.[20]

بر اساس آنچه گذشت، در بحث علّت غیبت، سخن از زمینه­های شکل گیری غیبت است؛ در بحث حکمتِ غیبت مصالح و فواید غیبت برای مردم ، مشخص می­شود و وقتی سخن از غایتِ غیبت می­شود، هدفمندی این فعل نمایان می گردد؛ به این بیان که خداوند متعال به عنوان فاعل غیبت و غیبت به عنوان فعل الاهی تبیین و تحلیل می­شود تا معلوم گردد که فاعل غیبت برای غیبت چه هدفی در نظر گرفته است.

نتیجه آن که موارد شماره شده در روایات به عنوان علل غیبت، وقتی با این دیدگاه بررسی شوند، علّت غیبت از حکمت آن و حکمت غیبت از غایت آن تفکیک می­شود. با این تفکیک است که علّت اصلی غیبت رخ می نماید و این جاست که می­توان در مقام رفع آن، متناسب با علّت، چاره جویی کرد.

 

نقش یاران در نصرت حق

یکی از مهم ترین عوامل اعتلای کلمه الله در طول تاریخ، یاری رسانی مؤمنان به اولیای‌الاهی بوده است. از این رو، هر جا و به هر نسبت که مردم در یاری ولی الاهی و همراهی با وی کوتاهی کردند، به همان نسبت دچار عذاب­های مختلف شده­اند.

سنت الاهی بر این است که امور به‌صورت طبیعی انجام شوند، نه به‌صورت غیر طبیعی و ماورایی. این سخن به زیبایی در بیان امام صادق (ع) آمده است: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً...؛ خدا امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براى هر چیزى سبب و وسیله‌اى قرار داد.»[21] در غیر این صورت، یا باید دینِ حق رایگان و بدون هزینه­ مجاهدت پیروز شود که چنین کاری با هدف خلقت سازگاری ندارد؛ یا از راه امداد غیبی و معجزه (نظیر جریان طیر أبابیل) دین حق پیروز گردد؛ و در نتیجه بساط شرک و یهودیت و مسیحیّت برچیده شود که این هم با آیات قرآن سازگار نیست؛ زیرا خدا می‌تواند شرک و کفر را ریشه کن کند؛ ولی سنّت او بر امتحان و تکامل انسان است؛ چنان که فرمود: (ولَو یَشاءُ اللّهُ لأنتَصَرَ مِنهُم ولکِن لِیَبلوَا بَعضَکُم بِبَعضٍ)؛[22] و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می‌کشد [و همه را بی زحمت جنگ شما هلاک می‌کند] و لیکن (با این جنگ کفر و ایمان) می‌خواهد شما را به یکدیگر امتحان کند». خداوند متعال این سنت را در نصرت و یاری اولیای خود اجرا کرده و آن‌ها را با مؤمنان یاری رسانده است و در کنار نصرت خود، نقش ویژه­ای برای همراهی و یاوری مؤمنان قائل شده و خطاب به پیامبرخود می‌فرماید: (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ)؛[23] «خداست که تو را با یارى خویش و مؤمنان تقویت کرد». این کمک و همدلى مردم، سبب مؤثر بر عینیت بخشیدن به حکومت، حتّى حکومت پیامبراست.

امیرالمؤمنین نیز فرمودند: «وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ یَقُولُهَا ثَلَاثا؛ کسى که فرمانش پیروى نمى‌شود، رأیى ندارد». این فرمایش را سه بار مطرح کردند.[24] همچنین حضرت امیر مى‌فرماید:

«أَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر... لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا...؛ سوگند به خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور بیعت‌کنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمى‌شد... رشته کار [حکومت] را از دست مى‌گذاشتم.»[25]

 این سخنان همگى بیانگر نقش مردم و به ویژه یاران خاص در رویش و تثبیت حکومت الاهى است، خواه حکومت رسول اللّه و امامان معصوم باشد و خواه حکومت فقیه در زمان غیبت امام.

 

نقش کمبود یار در عدم قیام ائمه

بر خلاف باور عده­ای، همه­ ائمه، به قیام مسلحانه بر علیه حکومت­های غاصب و ظالم اعتقاد جدی داشته­اند و هرزمان که امکانات فراهم شده است، اقدام نظامی کرده­اند و این عدم قیام، به معنای عدم اعتقاد به قیام علیه جور نیست. از جلمه شواهد این ادعا، آن است که حکومت­های ظلم، همواره از ائمه ترس داشتند و گمان می­کردند ائمه در حال جمع آوری اموال و سلاح علیه آنان هستند. به همین دلیل، همواره ایشان را تحت نظر داشتند و در مواردی در زندان نگاه می­داشتند. به عنوان نمونه:

 وقتی مأمون به پدرش اعتراض کرد که چرا با این که تو این قدر به موسی بن جعفر احترام می­گذاری و او را امام بر حق می­دانی؛ بهره­ کمی از اموال به او می­دهی؛ هارون در پاسخ گفت: «همانا اگر من مال زیاد به او بدهم ( آن قدر که به او قول داده ام)، ایمن نیستم از این که فردا با صد هزار شمشیر زن از شیعیان و یارانش به جنگ من نیاید و فقر او و خاندانش برای من و شما موجب ایمن بیش تری است از این که دست و چشم آنان باز باشد».[26]

از طرفی روایات متعددی در منابع روایی وجود دارند که در آن‌ها وقتی از ائمه اطهار از چرایی عدم قیام آن‌ها سئوال می­شود؛ ایشان علّت را نبود یارانی با تعداد و ویژگی­های خاص برای همراهی در همه­ جهات از ایشان می­دانند. در ادامه به نمونه­هایی از این موارد اشاره می­شود:

کلینی روایت صحیحی از امام صادق نقل کرده است:

 «سدیر صیرفى می گوید: خدمت امام صادق رسیدم و گفتم : به خدا سوگند که خانه نشستن براى شما روا نیست. فرمود: «چرا اى سدیر؟! »گفتم : براى این که دوستان و شیعیان و یاوران بسیاری دارى. به خدا که اگر امیرالمؤمنین به اندازه شما شیعه و یاور و دوست داشت، تیم و عدى (دو قبیله معاند) به (حق) او طمع نمی­کردند. امام فرمودند: «اى سدیر!، فکر می­کنى چه اندازه باشند»؟ گفتم: صد هزار. فرمود: «صد هزار»؟! عرض کردم: آرى، بلکه دویست هزار، فرمود:« دویست هزار؟» عرض کردم: آرى و بلکه نصف دنیا. حضرت از سخن گفتن با من سکوت کرد و سپس فرمود: «برایت آسان است که همراه ما تا ینبع بیائى؟» گفتم: آرى. ... حضرت به سوى جوانى که بزغاله می­چرانید نگریست و فرمود: «یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُود اى»؛ سدیر به خدا اگر شیعیانم به شماره این بزغاله‌ها ­بودند، خانه نشستن برایم روا نبود،» آن گاه پیاده شدیم و نماز خواندیم. وقتی از نماز فارغ شدیم به سوى بزغاله‌ها نگریستم، آن ها را شمردم هفده رأس بودند.»[27] از این روایت به روشنی نقش کمبود یاور واقعی میان اصحاب و محبان اهل بیت مشخص می‌شود. امام همچنین روا نبودن نشستن با وجود یار را تصریح کرده­اند. از این رو علّت عدم قیام، عدم ناصرو یاور واقعی است.

امیرالمؤمنین بعد از غصب خلافت ایشان فرمودند: «پس از وفات پیامبرو بى وفایى یاران، به اطراف خود نگاه کردم، یاورى جز اهل بیت خود ندیدم؛ «که اگر مرا یارى کنند، کشته خواهند شد»؛ پس به مرگ آنان رضایت ندادم...»[28] از این کلام امام که در مقام بیان علّت عدم قیام و دلیل سکوت ایشان بعد از رسول خدا می­باشد، نقش کمبود یاران به وضوح ظاهر شده است.

امام حسین در خطبه­ای که برای مردم خواندند، علّت اصلی به قدرت رسیدن ظالمان و تضعیف جبهه­ حقّ را یاری نرساندن مردم دانستند و فرمودند: «...پس شما ما را یارى نکردید و در حقّ ما انصاف نورزیدید. لذا زیر سلطه­ ستمگران قرار گرفتید و آنان در خاموش کردن نور پیامبرتان دست به کار شدند...».[29]

مأمون رقی می‌گوید:

در محضر سرور و مولایم، امام صادق بودم که سهل بن حسن خراسانی داخل شد؛ به امام سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید؛ چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می‌شود، در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می‌توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش تو شمشیر می‌زنند. امام صادق به آن مرد خراسانی فرمود: «خدا حقت را حفظ بکند، بنشین.» سپس امام صادق به حنیفه گفت: «ای حنیفه تنور را آتش بزن». حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش و اطراف تنور از شدت گرما سفید شد. امام صادق به آن مرد خراسانی فرمود:« بلند شو و خود را به تنور بینداز و در وسط آتش بنشین!.» خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار؛ خداوند تو را معاف بدارد!. امام به او فرمود: «تو را از این کار معاف کردم». در این حال هارون مکی به محضر امام صادق رسید؛ در حالی که کفشش در دستش بود، به امام سلام کرد. امام به‌هارون مکی فرمود: «کفشت را به زمین بینداز و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین».هارون مکی کفش خود را زمین انداخت و در میان تنور نشست. امام شروع کرد به گفت و گو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال کرد. پس از آن به مرد خراسانی فرمود: «بلند شو، نگاه بکن و ببین در تنور چه خبر است.» مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن، هارون مکی از تنور بیرون آمد، بر ما سلام کرد و نشست. امام به مرد خراسانی فرمود:

«در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می‌شوند؟» خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق فرمود: «ما زمانی که پنج نفر یاور نداریم، به قیام مسلحانه دست نمی زنیم. ما بهتر از دیگران وقت خروج و قیام مسلحانه را می‌دانیم».[30] این روایت در مورد بحث بسیار روشن است، اما نکته­­ قابل ذکر در اینجا آن است که در جاهای مختلف، از امام صادق وقتی این سوال شده است، ایشان عدد متفاوتی را بیان کرده­اند که شاید دلیل تفاوت آن، شرایط زمانی و حکومتی وقت بوده باشد؛ به آن معنا که در برهه­ای با همین تعداد هم آن حضرت می­توانسته است، قیام کند و در برهه­ای دیگر به افراد بیش‌تری نیاز بوده است.

تعابیر امیرالمؤمنین در این زمینه قابل دقت و تأمل است. مرحوم کلینی در کافی از آن حضرت چنین نقل می­کند: «...أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِی عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُکُمْ لَضَرَبْتُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى الْحَق...»؛ به خدا قسم اگر من به تعداد اصحاب طالوت، یا تعداد اهل بدر، در حالی که آن‌ها دشمن شما بودند، نیرو داشتم؛ حتماً با شمشیر شما را می­زدم تا این که بر صراط مستقیم باز گردید. «بعد از این سخنان، راوی می­گوید»: امام سپس از مسجد بیرون رفت و به آغلى رسید که در آن حدود سى گوسفند بود. امام فرمود: «به خدا اگر براى من مردانى بودند ( به شماره­ این گوسفندان) که براى خداوند متعال و رسولش خیرخواه بودند؛ پسر زن مگس خوار را از سلطنتش بر مى‌داشتم...» بعد آن، حضرت دست بر آسمان برداشت و فرمود: «خدایا! این مردم مرا خوار شمردند، چونان که بنى اسرائیل‌هارون را.»[31]

کلینی روایت صحیحی را در باب کمی یاران و مؤمنان حقیقی از امام صادق نقل می­کند که آنان به خاطر عدم قابلیت و ظرفیت در شاگردان، حتی در بیان معارف در محدودیت قرار داشته اند. امام صادق به ابى بصیر ­فرمود:

«هان! به خدا سوگند اگر من در میان شما سه تن مؤمن پیدا می کردم که حدیث مرا نگه دارند و فاش نکنند، روا نمی دانستم هیچ حدیثى را از آن‌ها نهان دارم.»[32] امام صادق در میان اصحاب و شاگردان خویش این تعداد مؤمن برای بیان معارف پیدا نمی­کنند، چگونه برخی توقع قیام از ایشان داشته­اند! وقتی این وضعیت و حال امامی است که از لحاظ ظاهری در وسعت بیش‌تری از بقیه­ ائمه قراردارد، وضعیت ائمه­ دیگر نمایان می­شود. نکته مهم دیگر، عدم جواز مخفی کردن معارف از کسی است که شرایط را داشته باشد و امام به این مهم تصریح کرده­اند.

در این زمینه شواهد بسیاری در روایات موجود است، که تنها به ذکر یک مورد بسنده می کنیم: مفضّل بن قیس می گوید:

امام جعفر صادق به من فرمود:« شیعیان ما در کوفه چند نفرند؟» گفتم : پنجاه هزار نفر. حضرت پیوسته این سؤال را تکرار مىکرد، تا این که فرمود: «آیا امید دارى بیست نفر باشند؟» و در ادامه فرمود: «به خدا سوگند آرزو دارم در کوفه بیست و پنج نفر مرد باشند که امر[امامت] ما اهل بیت را که بر آن [ثابت و استوار] هستیم، بشناسند و علیه ما جز به حقّ سخنى نگویند.‏»[33] از این گونه روایات به خوبی مشخص می­شود که یکی از مشکلات اصلی اهل بیت که بر ‌‌‌بیش‌تر فعالیت­های اجتماعی، از جمله قیام بر علیه حکومت‌های جور سایه گسترانیده، کمبود یاران ویژه بوده است.

 

کمبود یاران و غیبت

با رجوع به آیات و روایات، نقش انسان در سرنوشت خود، به خوبی نمایان می­شود و همان گونه که اشاره شد یکی از مهم ترین مؤلفه­ها در غیبت امام عصر (، «انسان» است. در روزگار ائمه نیز این بی­تفاوتی مردم و کمبود یارانِ با وفا بود که ایشان را به عدم قیام بر علیه حکومت جور مجبور کرد و همچنین باعث تقویت دشمنانشان شد؛ تا جایی که سختگیری حکومت جور در زمان عسکریین اوج گرفت و این دو امام همام را کاملاً تحت نظر قرار داد و البته در زمان امام حسن عسکری این سخت گیری به نهایت خود رسید.

حال در فضایی که نهایت شدت نظارت و سخت گیری بر ائمه و شیعیان ایشان وجود دارد و جان حضرت مهدی ( به شدّت در خطر است؛ سوالی که مطرح می شود، این است که آیا برای حفظ جان حضرت، راهی جز غیبت وجود داشته است؟ در خطر بودن جان حضرت ( به خاطر این است که دشمنان می­دانستند، اولاً، آخرین وصی رسول خدا قیام با شمشیر دارد و بساط ظلم ستمگران را بر می­چیند و زمین را از عدل و داد پرمی­کند؛ و ثانیاً، قائم فرزند امام عسکری می‌باشد. امام حسن عسکری در این زمینه می­فرمایند:

 «بنى امیه و بنى عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را برضد ما افراشتند: نخست این که آن‌ها مى‌دانستند هیچ حقى در خلافت ندارند... و دوم این که، آن‌ها براساس روایات متواتر این موضوع را مى‌دانستند که حکومت گردنکشان و ستم‌پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت و نیز تردیدى نداشتند که آن‌ها از جمله گردنکشان و ستم‌پیشگان هستند. از همین‌رو، براى کشتن خاندان رسول خدا و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعى دست زدند، بدان انگیزه که با این کارها بتوانند جلو تولد قائم را بگیرند، یا او را به قتل برسانند؛ اما خداوند از این که امر خود را بر یکى از آن‌ها آشکار کند؛ پرهیز داشت و مى‌خواست نور خودش را برخلاف میل کافران به حد تمام برساند.»[34] با این حال، اگر پیروان راه حق، بر یاری امام حق، اجتماع می کردند و دست دشمن از دست یابی به آن حضرت بسته می­شد قطعا دچار امر غیبت نمی­شدند.

یادآوری این نکته ضروری است که متناسب با کاری که قرار است آخرین وصیِ رسول خدا انجام دهد (به سرانجام رساندن زحمات و تلاش­های همه انبیای‌الاهی با تشکیل حکومت جهانی با محوریت اسلام)؛ یاران آن حضرت نیز بسیار خاص و ویژه خواهند بود؛ به گونه­ای که حتی بسیاری از یاران خاص ائمه از این دایره خارج می­شوند چه رسد به افراد عادی؛ چنان که شیخ مفید بعد از شمارش ویژگی‌ها و صفات یاران ویژه­ امام مهدی ( می­نویسد: «و لیس کل الشیعة بهذه الصفة؛» اینگونه نیست که همه­ شیعیان به این صفات متصف باشند.[35]

وقتی از ائمه از علت غیبت پرسیده می­شود؛ ایشان در مقام بیان چرایی غیبت مواردی را بیان کرده­اند؛ اما موارد ذکر شده در روایات به عنوان علّت غیبت را باید با توجه به آنچه در شاخصه شناسی میان علّت، حکمت و غایت غیبت گذشت، بررسی کرد.

بررسی برخی از مهم ترین موارد بیان شده

  1. آزمایش مردم: «إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَه؛ به راستی که امر غیبت، یک آزمایشى است از جانب خداى عز و جل که خلقش را به وسیله آن بیازماید.»[36] این مورد جزء حکمت­های غیبت است نه علّت آن. آزمایش شدن مردم در غیبت از خواص خود غیبت است که قهراً ایجاد می­شود و در شاخصه‌ها گذشت که علت قبل از معلول آن موجود است در حالی که در این جا آزمایش مردم بعد از رخ دادن غیبت اتفاق خواهد افتاد. لذا نمی‌تواند علّت و دلیل به وجود آمدن اصل غیبت باشد. کما این که شیخ طوسی در این زمینه می‌نویسد: «أما ما روی من الأخبار من امتحان الشیعة... فالوجه فیها الإخبار عما یتفق من ذلک من الصعوبة و المشاق لا أن الله تعالى غیب الإمام لیکون ذلک؛ امّا اخبارى که در باب امتحان شیعه در زمان غیبت وارد شده اند؛... علّت صدور این اخبار، اطلاع دادن از سختى و مشقتى است که اتفاق خواهد افتاد؛ نه اینکه خداوند متعال امام را غایب فرموده باشد تا اینکه این حوادث سخت اتفاق بیفتد.»[37]
  2. تادیب مردم: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا کَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِم؛ وقتی خداوند همراهی و همنشینی ما را قومی خوش نداشته باشد، ما را از میان آن‌ها برگیرد.»[38]

این مورد نیز نمی­تواند علّت و سبب غیبت باشد؛ چرا که تأدیب وقتی صحیح است که فعلی خطایی انجام شده باشد. لذا تأدیب معلول علّتی (خطا) دیگر خواهد بود.

  1. خالی شدن صلب کافران از مؤمنان: «...وَ کَذَلِکَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَنْ یَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَظْهَرَ وَدَائِعُ اللَّه..؛ ‏ و همچنان قائمQ ما اهل بیت هرگز ظهور نکند تا امانت­هاى خدا از پشت کفار ظاهر گردد.»[39] به خاطر عدم نقش در ایجاد غیبت، نمی­توان گفت این مورد عامل ایجاد کننده­ غیبت است، بلکه می­تواند از جمله حکمت‌های غیبت باشد.
  2. آزادی از بیعت طاغوت‌های زمان: «...فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَج؛ شخص او نهان مى‏شود تا آن گاه که خروج کند، بیعت احدى بر عهده او نباشد.»[40]

این مورد را می‌توان غایتی برای غیبت نامید؛ چرا که در مقام عمل بعد از ایجاد آن رخ خواهد داد. لذا نمی توان علّت ایجاد کننده­ای غیبت باشد.

  1. اجرای شیوه­ پیامبران در مورد حضرت مهدی (: «...إِنَّ اللَّهَ أَبَى إِلَّا أَنْ یُجْرِیَ فِیهِ سُنَنَ الْأَنْبِیَاء...؛ خداوند می­خواهد در مورد او سنت های انبیا را اجرا سازد.»[41]

این مورد را باید از غایات غیبت نامید؛ چرا که با قصد فاعل (خداوند) شکل گرفته است.

  1. مشخص شدن گمراهان: «...لَیَغِیبَنَّ عَنْهُمْ تَمْیِیزاً لِأَهْلِ الضَّلَالَة...؛‏ او حتماً از مردم پنهان خواهد شد؛ براى مشخّص شدن گمراهان در زمان غیبت‏.»[42] به بیانی که گذشت، این مورد نیز از جمله حکمت­های غیبت خواهد بود.
  2. سری از اسرار خدا: «یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّه؛ این امر سرّی از اسرار خداوند است....[43] نکته­ قابل ذکر، این که آیا واقعا علّت غیبت از اسرار الاهی است؟ اگر چنین باشد، باید گفت چگونه علّت غیبت سّری از اسرار است، در حالی که معصومان در بیش از شصت روایت به بیان آن پرداخته­اند. شاید وجه این بیان امام و سخنان مشابه، از باب تقیّه و شرایط زمان، مکان و مخاطبان بوده است که امام آن را به این شکل مطرح کرده است؛ چنان که ائمه در مواردی، حتی احکام شرعی را در اوضاع و احوال تقیّه به گونه­ای دیگر برای افراد بیان ­کرده­اند.
  3. حفظ جان امام: حفظ جان امام بر همه «حتّی» خود ایشان واجب است. اکثر روایاتی که به بیان دلایل غیبت پرداخته­اند، به همین مورد اشاره کرده اند و شاید همین نکته باعث شده که بزرگانی همچون شیخ طوسی در این زمینه بگویند:

از جمله عللى که یقینا سبب غیبت امام شده، ترس حضرت ( براى حفظ جانشان است. و اینکه ستمگران با ایجاد رعب و وحشت ایشان را از تصرف در آنچه خداوند تدبیر و تصرف در آن را براى او قرار داده بود؛ منع کردند. بنابراین، وقتى که بین حضرت و هدفش حائل شدند، وظیفه قیامِ به امر امامت نیز از ایشان ساقط شد و وقتى که بر جان خودش ترسید، غیبتش واجب شد.[44]

اگر بر فرض این مورد را برای غیبت علّت بدانیم، علت ّ تامه نیست و همان گونه که از عبارت «مما» در بیان شیخ استفاده می­شود، آن را علت تامه­ غیبت نمی­داند. دیگر آن که شیخ در ادامه به نکته­ای اشاره می­کند که مشخص می­شود این مورد، خود، معلول علّت دیگری است.

خلاصه­ آنچه ما در این مورد اعتقاد داریم: بر خداوند لازم است که امام را به وسیله­ آنچه بتواند به امر امامت قیام کند؛ تقویت کند. انجام دادن این عمل نیز به وسیله­ ملائکه و یا به وسیله انسان‏ها ممکن است و وقتى که خداوند به وسیله ملائکه انجام نداد، خواهیم دانست که در این شیوه مفسده‏اى وجود داشته است. در نتیجه انجام دادن این عمل را به بشر سپرده و چنانچه جامعه بشرى از یارى امامشان سر باز زدند[و دچار غیبت امامشان شدند] ضررى که از این جهت متوجّه آن‌ها مى‏شود، از ناحیه خودشان است.[45]

  1. کمبود یاران: قوام عالم به حجّت الاهی است. این حجّت باید حفظ شود. همان گونه که در بیان شیخ الطائفه گذشت، این محافظت از آخرین حجّت الاهی بر زمین، یا با امر غیبی است یا به دست بشر می­تواند اتفاق بیفتند. حال که در عمل خداوند انجام دادن آن را به انسانها سپرده است، نتیجه این می­شود که شروع و انتهای غیبت امام زمان ( به عملکرد انسان­ها بستگی دارد.

غیبت امام عصر ( یکی از بزرگ ترین رخداد­ها در زندگی بشر است. ایجاد کننده اصلی و پایان دهنده­ این اتفاق را به حکم سنت تغییر باید «انسان» دانست. خداوند متعال در قرآن می­فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛)[46] «[هرآیینه] خداوند سرنوشت هیچ قوم [و ملّتى] را تغییر نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.» در آیه­ای دیگر نیز می­فرماید: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[47]«خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند؛ تغییر دهند.» این همان سنت تغییر ناپذیر الاهی است که خداوند متعال به نفی­ ابد فرمود: (...فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا؛)[48] «هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الاهى تغییرى نمى یابى.»

بر اساس داده­های روایی نیز علت اصلی رخداد غیبت به مردم مربوط است.[49] قدرنشناسی، نافرمانی، عدم همراهی با امام و کوتاهی­های مردم از این امر و بالطبع کم بودن یاران خاص؛ به شهادت امامان قبل از امام زمان ( منجر شد. همین دلایل باعث امر غیبت برای خاتم الوصیا گردید. بعد از کمبود یاران، کوتاهی و نافرمانی مردم و رخداد غیبت، خدا ( به عنوان فاعل غیبت است) برای غیبت هدف و غایتی به نام تنبیه و کیفر مردم در نظر گرفت؛ و این که مردم در فضای غیبت به کوتاهی­های خود فکر کنند و به دنبال جبران اشتباه باشند و به خودسازی، امام شناسی و آمادگی دست بزنند؛ از فواید و حکمت‌های خود غیبت است. به بیان دیگر، علل غیبت به مردم و کبود یاوران برای یاری حضرت مربوط است و با عملکرد ایشان توجیه می­شود، حکمت و فایده غیبت به خود غیبت مربوط است و به طور قهری از اصل غیبت منتج می­شود و غایت غیبت مربوط به فعل خداست و با هدفمندی فعل خدا توجیه می‌شود. به عنوان مثال، اگر به فردی گفته شود اگر نافرمانی کند، به آب انداخته می­شود، در این جا علت به آب انداختن، نافرمانی است و غایت آن تنبیه و فایده و حکمت آن شست و شو و تمیزی بدن است.

دلایل ذکر شده در بخش قبل (نقش کمبود یار در عدم قیام ائمه)، مهم ترین دلیل بر شروع غیبت به خاطر نبود یاوران است؛ چرا که طبق دلایل قطعی، امام عصر ( کسی است که اولاً، با ظهورش به قیام مسلحانه مکلف است؛ ثانیاً، لازم است تقیّه را ترک کند؛ و ثالثاً، باید به خویش دعوت کند و بر مبنای دین اسلام حکومت تشکیل دهد و رهبری انسانها را در دست ­گیرد. از طرفی حکمت الاهی بر این است که این کار به‌صورت عادی و بدون اجبار صورت پذیرد. در این صورت ایشان به یاورانی با این ظرفیت بالا برای این حکومت جهانی نیاز دارد. نتیجه این است که به سبب نبود یارانی که امام را برای تحقق اهداف ابشان، نصرت دهند، غیبت رخ داده است و هر موقع این یاروان راستین به تعدادی که بر این امر کفایت کند، رسیدند؛ دیگر دلیلی بر غیبت ایشان نیست و ظهور رخ خواهد داد.

نعمانی روایتی از امام صادق نقل می­کند: «...اگر شماره‏اى که توصیف شده است: سیصد و ده و اندى تکمیل شود خواسته شما انجام خواهد گرفت‌....»[50] از این که ظهور به تکمیل شدن این عده­ خاص منوط است ، معلوم می­شود که اگر در زمان شهادت امام حسن عسکری این عده فراهم بودند؛ امام مهدی ( همان موقع قیام می کرد و غیبت ایشان هم مطرح نمی­گشت.

شیخ مفید در پاسخ به این سوال که مگر تعداد شیعیان با کثرتی که دارند به عدد بدر نیست که ظهور رخ نمی­دهد؟ ایشان بعد از بیان صفات و ویژگی­های خاصّ یاران امام زمان ( می­نویسند:

«...لو علم الله تعالى أن فی جملتهم العدد المذکور على ما شرطناه لظهر الإمام ع لا محالة و لم یغب بعد اجتماعهم طرفة عین...؛»اگر خدا در میان شیعیان این تعداد با آن ویژگی­های خاص را مشاهده می­فرمود هر آینه حتماً امام زمان ( را ظاهر می کرد و به اندازه­­ چشم بر هم زدنی ایشان را از اجتماعشان غایب نمی­کرد. [51]

در روایت سدیر که گذشت، امام صادق فرمود: «یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُود؛» اى سدیر! به خدا اگر شیعیانم بشماره این بزغاله‌ها می­بودند، خانه نشستن برایم روا نبود...»[52] مولّا صالح مازندرانی در شرح این عبارت می­نویسد:

«...یظهر منه أن الصاحب مع کثرة المنتسبین إلیه من الشیعة لا یکون له شیعة فى الواقع بهذا العدد و الا لما وسعه القعود لعدم الفرق بینه و بینه علیهما السلام؛»‏ از این بیان ظاهر می­شود که امام زمانQ با این که منتسبان به ایشان از شیعیان بسیار هستند؛ در واقع برای او شیعیانی به این عدد وجود ندارد که اگر موجود بود، عدم قیام سزاوار نبود؛ چون در این زمینه بین امام صادق و امام زمانQ تفاوتی نیست.[53]

هر چند بایدگفت قطعا به خاطر آن وسعت همه­ جانبه­ای که قیام امام زمان ( دارد، با همه­ قیام‌ها متفاوت خواهد بود؛ اما در این که این قیام نیز با همه­ آن ویژگی­های منحصر به فردش به وجود یار و همراه نیاز دارد، با بقیه­ قیام­ها برابر است.

در نامه­ای که از ناحیه­ مقدسه برای شیخ مفید وارد شده است نیز تصریح شده است:

 «لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا» اگر شیعیان ما -که خداوند آن‌ها را در راه پیروی از خود موفّقشان دارد!، دل‌هایشان در وفا به پیمانى که با ما دارند، یک‌پارچه بود، از فیض ملاقات ما محروم نمی شدند و سعادت دیدار با معرفتشان با ما زودتر فراهم می‌شد. این دیدار به تأخیر نمی‌افتد، مگر برای اخبار ناخوش‌آیندى که از آنان به ما می‌رسد... .[54]

مراد از مشاهده برای شیعیان همان ظهور است که در پرتو آمادگی و مهیا شدن شیعیان و کسب برخی ویژگی­های خاص قابل دست یابی می­باشد.

 

 

 

نتیجه گیری

هدف از این پژوهش آن بود که نقش کمبود یاران در غیبت امام زمان بررسی و میزان اثرگذاری آن بر غیبت به دست آید. آنچه به دست آمد، میزان بسیار بالای اثرگذاری کمبود یاران بر غیبت بود؛ با این حال، در پژوهش­هایی که در مورد غیبت انجام شده؛ کمتر به این عامل مهم پرداخته شده است. دو پیش فرض تعیین کننده­ این بحث آن است که اولاً، غیبت از لحاظ زمانی امری شناور و بسته به مؤلفه­های اثرگذار می­باشد که مهمترین آن‌ها «انسان» است و ثانیاً، شناخت شاخصه­های سه مؤلفه اساسی غیبت، یعنی «علّت»، «حکمت» و «غایت»، برای واکاوی موارد شماره شده در روایات به عنوان علّت غیبت برای تشخیص و تفکیک آن‌ها از یکدیگر. با بررسی علل و عوامل ذکر شده برای چرایی غیبت، روشن شد که اکثر موارد ذکر شده، یا حکمت غیبت بودند یا غایت آن . بعد از بررسی موارد ذکر شده، روشن شد تنها موردی که می­توان علّت بودن برای غیبت را در آن یافت، «کوتاهی مردم و نبودن یاران کافی» است. به گونه­ای که شیخ مفید فرمود: اگر این عده فراهم شود ظهور امام زمان ( حتّی چشم بر هم زدنی به تأخیر نخواهد افتاد.

 

 

[1] . دانش­پژوه سطح چهار مهدویت مرکز تخصصی موعود حوزه علمیه قم Sayed.ali.kazemi67@gmail.com

[2]. سیوطی، العرف الوردی فی أخبار المهدی‏، ص41 و صدر ، تاریخ الغیبة الصغرى ، ج‏3 ، ص88.

[3]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 177.

[4]. خزاز رازی، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ص 269.

[5]. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص387.

[6]. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص520.

[7]. راغب اصفهانی، مفردات، ص616.

[8]. همان، ص475.

[9]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص400.

[10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص210.

[11]. عسکری، الفروق فى اللغة، ص183.

[12]. ‏ازهری، تهذیب اللغة، ج 3، ص 128.

[13]. ‏همان، ج 8، ص 278.

[14]. ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص230.

[15]. صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج2، ص177.

[16]. سجادی، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص296.

[17] . الهی نژاد، مردم و زمینه سازی ظهور، ص273.

[18].‌هاشمی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج5، ص540.

[19]. الهی نژاد، مردم و زمینه سازی ظهور، ص273.

[20]. همان، مردم و زمینه سازی ظهور، ص273.

[21]. کلینی، الکافی، ج 1، ص183.

[22]. محمد: 2.

[23]. انفال: 62.

[24]. صدوق، معانی الأخبار، ص 310.

[25]. همان، علل الشرائع، ج1، ص 151.

[26].همان، عیون أخبار الرضا‌، ج 1، ص91.

[27].کلینی، الکافی، ج 2، ص 242.

[28]. نهج­البلاغه، ص 68.

[29]. ابن­شعبه­، تحف العقول عن آل الرسول، ص 239.

[30]. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 237.

[31]. کلینی، الکافی، ج 8، ص 32.

[32]. همان، الکافی، ج 2، ص 242.

[33]. صدوق، صفات الشیعة، ص 14.

[34]. حرعاملی، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص197.

[35]. مفید، الرسالة الثالثة فی الغیبة، ص12.

[36]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 336.

[37]. طوسی، الغیبة، ص335.

[38]. صدوق‌، علل الشرائع، ج 1، ص 244.

[39]. همان، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 642.

[40]. خزاز رازی، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ص 225.

[41]. خزاز رازی، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ص245.

[42]. نعمانی، الغیبة، ص 141.

[43]. صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 482.

[44]. طوسی، الغیبة، ص 90.

[45]. همان، الغیبة، ص92.

[46]. رعد: 11.

[47]. انفال: 53.

[48]. فاطر: 43.

[49]. الهی­نژاد، مردم و زمینه سازی ظهور، ص272.

[50]. نعمانی، الغیبة، ص 203.

[51]. مفید، الرسالة الثالثة فی الغیبة، ص 12.

[52]. کلینی، الکافی، ج 2، ص 242.

[53]. مازندرانی، شرح الکافی-الأصول و الروضة، ج 9، ص 175.

[54]. طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 499.

  1. منابع

    قرآن.

    نهج البلاغه.

    1. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - چاپ دوم قم، 1404 / 1363ق.
    2. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، 4جلد، علامه - چاپ اول قم، 1379 ق.
    3. ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - ، چاپ اول قم 1404ق.
    4. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات،دار المرتضویة - ، چاپ اول نجف اشرف، 1356ش.
    5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر - بیروت، چاپ سوم بیروت، 1414ق.
    6. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة – چاپ اول بیروت، 1421 ه.ق.
    7. خزاز رازى، على بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، بیدار، قم، 1401 ق.
    8. راغب أصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - الدار الشامیة چاپ اول ، بیروت دمشق، چاپ: اول، 1412ق.
    9. سجادی، جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات، تهران - 1379 ه.ش
    10. سیوطى، عبد الرحمن بن ابى بکر، العرف الوردی فی أخبار المهدی، ، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة، المعاونیة الثقافیة، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیة، چاپ اول تهران، ایران، اول، 1385 ه.ش
    11. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - چاپ اول قم، 1414 ق.
    12. حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، 5جلد، اعلمى - بیروت، چاپ: اول، 1425 ق.
    13. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، و حسن زاده آملی، حسن، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ۶ ج، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ۱۳۸۶.
    14. صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغرى، دار التعارف للمطبوعات ، بیروت، 1412 ه.ق.
    15. صدوق، محمد بن على، صفات الشیعة، أعلمى ، تهران 1362ش.
    16. _________، علل الشرائع، کتاب فروشى داورى، چاپ اول قم، 1385ش / 1966م.
    17. _________، عیون أخبار الرضا علیه السلام، نشر جهان ، چاپ اول،تهران 1378ق.
    18. _________، کمال الدین و تمام النعمة، اسلامیه ، چاپ دوم، تهران 1395ق.
    19. _________، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، چاپ دوم،قم 1413 ق.
    20. _________، معانی الأخبار، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم – چاپ اول،قم 1403 ق.
    21. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، نشر مرتضى ،چاپ اول،مشهد 1403 ق.
    22. طوسى، محمد بن الحسن، الغیبة، دار المعارف الإسلامیة ، قم، چاپ اول،تهران 1411ق.
    23. عسکرى، حسن بن عبدالله، الفروق فى اللغة، دار الآفاق الجدیدة ، چاپ اول،بیروت 1400ق.
    24. فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، موسسه دار الهجرة ،چاپ دوم،قم 1414ق.
    25. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
    26. مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندرانی)، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول،تهران 1382 ق.
    27. مفید، محمد بن محمد، الرسالة الثالثة فی الغیبة، دار المفید، قم، 1413 ه.ق.
    28. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة ( للنعمانی)، نشر صدوق، تهران، 1397ق.
    29. هاشمی شاهرودی، محمود. موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (ع)، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، قم - ایران، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام)قم، 1382 ق.
    30. الاهی نژاد، حسین، مردم و زمینه سازی ظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1397.