پنجمین گزارش حدیث یوم الدار به نقل سالم از حضرت علی(ع)است . این نقل در قدیمی ترین کتب تاریخی ثبت شده است .
1. محمد بن سعد مشهور به کاتب واقدی ( م 230 هـ . ق ) در کتاب معروف خود « الطبقات الکبری » این روایت را نقل کرده است . طبقات ابن سعد از قدیمىترین آثار در زمینه طبقات و مشتمل بر تاریخ دو قرن نخست اسلامى، آگاهىهاى جامع و گستردهاى درباره صحابه و تابعین و عالمان تا زمان مؤلف در بر دارد.
کاتب واقدی در باب « ذکر علامات النبوه بعد نزول الوحى » این روایت را گزارش کرده است. در این نقل داستان دعوت اقوام و تهیه غذا و ... به شکل مختصر ذکر شده ولی قسمت پایانی و وزیر طلبیدن حضرت رسول6 آمده است . همانطور که از عنوان باب پیداست مقصود نویسنده در این باب جمع آوری داستانهای عجیب و معجزه آمیز برای اثبات نبوت بوده است . ایشان حکایات زیادی را در این مورد نگاشته و در بین آنها حدیث یوم الدار را به شکل زیر، ذکر کرده است .
« أخبرنا علی بن محمد عن یزید بن عیاض بن جعدبة اللیثی عن نافع عن سالم عن علی قال: أمر رسول الله6. خدیجة و هو بمکة فاتخذت له طعاما. ثم قال لعلی رضی الله عنه: ادع لی بنی عبد المطلب. فدعا أربعین. ... و سکت القوم. ثم قالوا: یا أبا طالب أ لا ترى ابنک؟ قال: دعوه فلن یألو ابن عمه خیرا . نافع بن سالم از علی نقل می کند، پیامبر در مکه به خدیجه دستور داد و او غذایی آماده کرد سپس به علی فرمود: فرزندان عبدالمطلب را برای من دعوت کن و او چهل نفر را دعوت کرد. وقتی همه آمدند پیامبر به علی فرمود: غذا را بیاور. علی گفت : غذایی را آوردم که یک نفر از آنها اگر می خورد تمام می شد. ولی همه ی آنها از آن خوردند تا سیر شدند. سپس پیامبر فرمود: برایشان آب بیاور پس من آبی که به اندازه ی یک نفرشان بود، آوردم و همه از آن نوشیدند تا همه سیراب شدند. پس ابولهب گفت: حقیقتا محمد شما را سحر کرده است. همه متفرق شدند و مجلس را خالی کردند و پیامبر نتوانست آنها را دعوت به اسلام کند. چند روز گذشت و دوباره پیامبر طعامی آماده کرد و به من دستور داد و من آنها را جمع کردم و غذا خوردند. سپس پیامبر به آنها فرمود: کدام یک از شما مرا بر آنچه برآن هستم(یکتاپرستی) کمک می کند و دعوت من را اجابت می کند تا برادر من و پاداش او بهشت باشد ؟ من گفتم : من ای رسول خدا. در حالی که من کم سن¬ترین آنها و جوان¬ترین بودم وساقهایم ظریف و نازک بود. و همه سکوت کردند. سپس به ابوطالب گفتند: ای ابوطالب نمی بینی پسرت چه می کند؟ ابوطالب گفت: او را رها کنید او در حمایت از پسرعمویش کوتاه نمی آید.
2. ابن عساکر دمشقی در کتاب تاریخ خود عین عبارات ابن سعد را نقل کرده است .
نقل ششم : روایت عبدالله بن عبّاس
بنابر منابع معتبر اهل سنت، عبدالله بن عبّاس حدیث « یوم الانذار » را روایت کرده، این نقل یکی از مشهورترین نقلهای این حدیث است و درکتب متعدد حدیثی و تاریخی اهل سنت ذکر شده است . محدثین بزرگ اهل سنت همچون؛ احمدبن حنبل(م241 هـ . ق) ، در دوکتاب « مسند و فضائل الصحابه » و نسائى(م303 هـ . ق) در کتاب « خصائص على بن ابى طالب(ع)» این نقل را گزارش کرده اند .
از کتب تاریخی هم می توان به منابع زیر اشاره کرد :
1. تاریخ دمشق : ابن عساکر دمشقی، به چندین سند مختلف این حدیث را جمع آوری کرده است .
2. مجمعالزوائد و منبع الفوائد : علی بن ابی بکرهیثمى(م 80(ع) هـ . ق) به نقل از مسند احمد و دو کتاب المعجم الکبیر و المعجم الاوسط ابوالقاسم طبرانى( م360 هـ . ق) این حدیث را نقل کرده است . هیثمى میافزاید: « رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار و رجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین احمد بن حنبل و طبرانی در معجم کبیر و معجم اوسط این روایت را نقل کرده اند و راویان سند احمد بن حنبل همگی صحیح هستند جز ابی بلج و او هم مورد اعتماد است و در مورد او مشکلی نیست.»
3. الاصابه فی تمییز الصحابه : این کتاب یکی از کتب معتبر اهل سنت در شرح حال صحابه و داراى اهمیت زیادی است و نسبت به کتب قبل از خود مفصلتر و جامع تر است و از مراجع عمده در احوال صحابه و حتى تابعین و نخستین محدثان به شمار مىآید؛ این اثر شرح حال حدود 12 هزار صحابى، اعم از زن و مرد را در بردارد،که توسط ابن حجر عسقلانى (م852 هـ .ق ) جمع آوری شده است .
ابن حجر در شرح حال علىّ بن ابى طالب(ع) این روایت را به شکل زیر گزارش می کند :
« و أخرج أحمد، و النّسائیّ، من طریق عمرو بن میمون: إنی لجالس عند ابن عباس إذ أتاه سبعة رهط ... فذکر قصة فیها: قد جاء ینفض ثوبه، فقال: وقعوا فی رجل له عزّ. و قد قال النبیّ صلى الله علیه و سلّم: «لأبعثنّ رجلا لا یخزیه الله، یحبّ الله و رسوله». فجاء و هو أرمد فبزق فی عینیه، ثم هزّ الرایة ثلاثا فأعطاه، فجاء بصفیة بنت حییّ، و بعثه یقرأ براءة على قریش، و قال: « لا یذهب إلّا رجل منّی و أنا منه» و قال لبنی عمه: «أیّکم یوالینی فی الدّنیا و الآخرة؟» فأبوا، فقال علی: أنا. فقال: «إنّه ولیی فی الدّنیا و الآخرة . احمدبن حنبل و نسائی از طریق عمروبن میمون نقل کرده اند: نزد ابن عباس نشسته بودم که هفت گروه آمدند...در ادامه داستانی را نقل می کند و می گوید: ابن عباس برگشت در حالی که لباس خودش را می تکاند (کنایه از عصابانیت شدید ابن عباس) و گفت: به مردی طعنه می¬زنند که دارای عزت و مقام است. پیامبر در مورد او فرمود: مردی را به جنگ می فرستم که خدا او را خار نمی کند، خدا و رسولش را دوست دارد.(اشاره به داستان جنگ خیبر) علی آمد درحالی که به چشم درد شدید مبتلا بود و پیامبر آب دهان در چشمان او ریخت و شفا یافت. سپس سه بار پرچم را تکان داد و به او داد. و علی صفیه را اسیر کرد. او کسی است که پیامبر او را فرستاد تا سوره برائت را بر قریش بخواند و فرمود: این کار را نمی کند مگر کسی که از من است و من از اویم . و پیامبر به پسر عمو های خود فرمود: کدام یک از شما از من تبعیت می¬کنید و یارمن در دنیا و آخرت خواهید بود؟ همه از این کار اباء کردند و فقط علی گفت: من قبول می کنم. سپس پیامبر فرمود: بدرستیکه علی یار و همنشین من در دنیا و آخرت است.»
همچنین دانشمندان دیگری از اهل سنت این حدیث را حکایت کرده اند:
1. جوینى خراسانی در فرائد السمطین به شک مفصل تر این روایت را نقل کرده است .
2. ابنابى عاصم، در السنّه.
3. حاکم نیشابورى، در المستدرک على الصحیحین به همان شکل مفصل آورده و در ذیل نقل حدیث مى نویسد: «این حدیثى است با اسناد صحیح که بخارى و مسلم آن را نیاوردهاند.»
4. ذهبى، تلخیص المستدرک؛ او هم می گوید: « این حدیث صحیح است.»
5 . خوارزمى، المناقب.
6 . کنجى شافعى، کفایة الطالب.
(ع). بلاذرى، انساب الاشراف؛ البته بخش مورد نظر ما از حدیث اسقاط شده است.
8 .کشف الغمّه، از مسند احمد
9 . طبرى شافعى، ذخائر العقبى
نقل هفتم : روایت ابورافع مولى رسول الله6
ابورافع مولى رسول الله6 در زمره راویان حدیث یوم الدار است. هرچند این روایت با تفاوت های کم و بیش در منابع مختلف ذکر شده، اما در همه این نقل ها مساله ی ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) بیان شده و مورد تاکید است.
گزارش ابن عساکر: وی در فضائل امیرالمومنین(ع) می نویسد :
« إسماعیل بن الحکم الرافعی عن عبد الله بن عبید الله بن أبی رأفع عن أبیه قال: قال أبو رافع : جمع رسول الله ( صلى الله علیه و سلم ) ولد بنی عبد المطلب وهم یومئذ أربعون رجلا ....فقال لهم یا بنی عبد المطلب إن الله لم یبعث رسولا إلا جعل له من أهله اخا و وزیرا و وارثا و وصیا ومنجزا لعداته وقاضیا لدینه فمن منکم یبایعنی على أن یکون أخی و وزیری و وصیی و ینجز عداتی و قاضی دینی فقام إلیه علی بن أبی طالب وهو یومئذ أصغرهم ......فلما کان فی الیوم الثانی أعاد علیهم القول ....فلمّا کان الیوم الثالث أعاد علیهم القول فقام علی بن أبی طالب فبایعه بینهم فتفل فیه. فقال أبو لهب : بئس ما جزیت به ابن عمک إذ أجابک إلى ما دعوته إلیه ملأت فاه بصاقا! عبیدالله پسر ابورافع نقل می کند که پدرم گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و آنها چهل نفر بودند....پس پیامبر به آنها فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب خداوند هیچ رسولی را نفرستاد مگر اینکه برای او برادر و وارث و وصی و عمل کننده به وعده ها و ادا کننده¬ی دیونش از اهلش قرار داد. پس کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر و وزیر و وصی و عمل کننده به وعده و پرداخت کننده¬ی دیون من باشد؟ فقط علی بن ابیطالب برخاست درحالی که از همه¬¬ی آنها کوچکتر بود..... وقتی روز دوم و روز سوم پیامبر سخن خود را تکرار کرد باز هم فقط علی بن ابیطالب برخاست و در مقابل آنها با پیامبر بیعت کرد ......»